کسرا  کسرا ، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

کسرا یعنی شاه خوب

دوران کرونا و خانه نشینی

عاقبت رفتار خوب

چند روز پیش برای ثبت نام  در کلاسهای کانون به بلوار اندرز گو اومدیم و به علت تعطیل بودن کانون نتونستیم با مدیریت اونجا صحبت کنیم .وقتی سوار ماشین شدیم کسرا پیشنهاد داد تا به شیان بریم که هم تو پارکهای اونجا بازی کنه و هم به عمش یه سری بزنیم.   قبل اینکه ما حرکت کنیم، گفنه بودم که میخوام مرکز خرید پالادیوم برم  او سریعآ مخالفت کرد و گفت من خسته شدم چرا همش دوست داری مرکز خرید بری و منهم گفتم بهمون علت که تو دوست داری به پارک بری و جالب اینکه با گریه واسه من شرط گذاشت که فقط میتونید واسه خریدتون به شهروند برید گفتم اگه اینطوره تو هم فقط میتونی پارک در خونه بری و جاهای دیگه اجازه ندا...
27 ارديبهشت 1395

مسافرت به شمال وکلاردشت

مسافرت به شمال و کلاردشت جزو قولهایی بو د که به کسرا داده بویم و این دعوت از طرف مادرو پدر بزرگ هلیا و طاها صورت گرفت و ما صبح روز پنجشنبه شانزدهم اردیبهشت موفق به این سفر شدیم. هرچند که صبح خیلی زود از خونه حرکت کردیم باز هم به ترافیک سنگین جاده چالوس برخورد کردیم . که این ترافیکم بعد سد کرج یعنی گچسرهم  ادامه داشت  قبل از رسیدن به گچسر و باغ لاله ها کمی کنار سد وایستادیم و هوایی تازه کردیم و کسرا از بودن در کنار سد خیلی لذت برد.    بعد اینکه سوارماشین شد یم کسرا نزدیکیهای تونل کندوان حالش بد شد و با کمی هوا خوری و استراحت بهتر شد و حدودا نزدیکهای ظهر بود که به کلاردشت رسیدیم و بعد صر...
20 ارديبهشت 1395

کوهپیمایی به سمت توچال

روز جمعه هوا خیلی عالی بود وچون از شب قبل تصمیم  داشتیم که فردا به کوه بریم کسرا هم زودتر  از خواب بیدار شد و بعد  اینکه صبحونش را خور به امید دیدن آبتین و سورتمه سواری  با ما براه افتاد  در ورودی  توچال خیلی شلوغ بود و همه ماشینها در صف انتظار برای رفتن به پارکینگ بودند و  از اونجا که ما ماشین نیاورده بودیم  خیلی راحت وبدون معطلی وارد منطقه کوهستان شدیم. تمام مسیرها و راهها از طریق تابلوها اطلاع رسانی شده بود ،خوشبختانه چون کسرا پسر دقیقیه تمام تابلو های راهنما را نگاه میکرد و پائین تابلو ها را با علامت هایی که گذاشته بودند میفهمید و بهمون میگفت این چی...
6 ارديبهشت 1395

بعد از ظهر خوب در پارک قیطریه

روز پنجشنبه قرار بود به تجریش بریم و من کمی خرید کنم و قبل بیرون اومدن از خونه کسرا  باهامون شرط گذاشت  یا امروز یا فردا بریم پارک قیطریه و چون اصلا حوصله خرید اومدن را نداره بهمون گفت بعد تجریش باید منو بیارین پارک وحتماتو خریدتون واسه منهم اسباب بازی بخرید ما هم تصمییم گرفتیم جمعه را به خرید بریم و این روز را با هم به پارک بریم. جدیدا هر پارکی که میریم مخصوصا پارک ولنجک که نزدیک خونست حتما اسکوترش را هم میاره اینجا هم گیر داده بود که اسکوترم را بیارم و با اینکه میدونستیم اخر کار خودمون باید اسکوترش را حمل کنیم قبول کردیم و تنها بازی با اسکوترش  ورود به پارک بود و بعدش اونو رها کرد و انگار که اسکوتری...
6 ارديبهشت 1395

راهپیمایی از خونه تا پارک ملت

روز چهارشنبه بعد از ظهر حدودساعت 5 بود که برای راهپیمایی ،پارک ولیعصر را انتخاب کردیم البته این مسیررا کسرا  یک هفته قبل با پدرش تجربه کرده بود و با اینکه تقریبا مسیر تا خونه ما طولانی بود ولی از راه رفتن طولانی خسته نشده بود به همین خاطر برای بار دوم  هم سه تایی به این راهپیمایی رفتیم از خونه تا پل نمایشگاه کلی راه بود که من به کسرا گفتم کمی بنشین تا خستگی از تنت بیرون بره به مسیر های نرفته نگاه کرد و گفت مامان من که هنوز خسته نشدم و بلافاصله براه افتادیم از هتل استقلال یک راه میانبری بود که ما را به خیابون ولیعصر نزدیکتر میکرد .کسرا تمام مسیر را به خوبی میشناخت و از لاینی که به بیرون هتل راه داشت چون تردد م...
4 ارديبهشت 1395

یکروز خوب برای کسری وطناز

چند روز پیش که هوا بارونی بود و کسری واسه گردش نمیتونست به پارک بره تماس عمه و طناز برای اومدن به خونمون خیلی خوشحالش کرد و ما بی صبرانه منتظر بودیم که مهمونها برسند ولی به خاطر ترافیک و بارون کمی با تاخیر رسیدند . کسری پذیرایی از مهمونها را دوست داره و از قبل با هم هماهنگ بودیم که اول چه چیزی هایی را برای مهمونها ببره کلی ذوق با بچه ها بودن اونقدر خوشحالش کرد که پذیرایی کردن را از یادبرد و اول محمد را با خودش به اتاق برد و بعدش هم مدام از طناز خواهش میکرد تا زودتر به اتاقش بره با پهن کردن وسایل بازی کلی باهاشون بازی کرد طاها کوچلو هم اومده بود و به خاطر اینکه  با وسایل کسرا بازی کنه مدام جیغ میزد و از محمد کمک می...
4 ارديبهشت 1395
1